آن قدر دور تو داده دلم را آزار
آنقدَر دوری تو داده دلم را آزار
که شده وِردِ زبانم غزلِ مسئلهدار
یادم افتاد شبی لحظهی عاشق شدنم
سقفی از خاطرهها روی سرم شد آوار
رنجِ بسیار کشیدم، عرقم جاری شد
پیچِ قلبِ تو ولی سفت نشد با آچار
ریزگردِ دلِ من محوِ هوای غمِ توست
چند وقتیست که هستم به هوای تو دچار
بخورد بر کمرت بیل که یک مرتبه هم
یادی از من ننمودی به پیامی ای یار
پیچِ گیسوی تو ماشینِ دلم را چپ کرد
مشکلاتِ من و تو چاره ندارد انگار
من که آسان به تو دلبسته شدم، دل دادم
این تو بودی که به من سخت گرفتی هر بار
محمّد عابدینی